شاینا شاینا ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

شاینا احمدلو

.............

واقعا نمیدونم اسم این کارت رو چه بذارم داشتیم با بابایی شام میخوردیم یه دفعه دیدیم شاینا نیست نگاه که کردیم دیدم رفتی زیر میز ناهار خوری بزرگه نشستی و داری تلویزیون میبینی شب بود و شما خیلی خسته بودی ولی یعنی جای دیگه ای نبود که شما بری استراحت کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟     اینجا هم داری از اون زیر تلویزیون نگاه میکنی ...
11 مهر 1392

صحبت کردن

عزیزم شما دیگه همه کلمات رو میگی و معمولا هم با بابایی شبا کلمات بازی میکنی و منتظر میمونی بابایی کلمه ها رو بگه شما هم مثل طوطی تکرار میکنی قربونت بشم ولی هنوز وقتی هول میشی یه چیزی رو میخوای فقط میگی این این این یعنی اینو میخوام به همه بچه ها معمولا میگی آراد به خاله مریم میگی مریم هر چی ارشادت میکنیم که مریم نه بگو خاله انگار نه انگار دوباره میگی مریم عمه رو هم میگی عاما یعنی مرده این جور گفتنت هستم عاشق رقصیدن با عاما هستی و هر وقت عاما میاد خونمون از در نیومده هر دوتاییتون شروع میکنید و منم مسوول گذاشتن موزیک هستم جدیدا هم اصلا علاقه نداری که مامانی شما رو بخوابه میخوای خودت لالا کنی و اگه روی پام باشی میگی مامان لالا لالا اینقد...
11 مهر 1392

شنا کردن

عزیزم دوباره رفتیم پلاژ و شما هم دوباره شنا کردی عسیسم اینم یه عکس دیگه از شما   ...
11 مهر 1392

نمازخوندن

دختری شما تازگیا یه مهر برمیداری و سجده میری بعد وایمیسی و لبات رو تکون میدی مثل اینکه داری نماز میخونی ولی تا من گوشی رو برمیدارم که ازت فیلم بگیرم دیگه ادامه نمیدی و خجالت میکشی ولی تهران که بودیم یه عکس قشنگ از شما و باباجونی و پارمیس گرفتم یه عکس تاریخی که الهی من فدای شماها بشممممممممممممممممممممم باباجونی وایساد که نماز بخونه شما و پارمیسم بدو بدو رفتی که باهاش نماز بخونید و مهر و جانماز باباجونی رو برداشتید و بیچاره باباجونی دیگه نمیتونست نماز بخونه البته پارمیسم قشنگ وایساد ولی شما که معمولا یه جا بند نمیشی هی میرفتی و هی میامدی جلو ، کنار و ..............   فکر میکنم باباجونی سرنماز از دست شما اینجوری شدی ...
11 مهر 1392

چمدون

خونه خاله کتی داشتی با مامانی قایم موشک بازی میکردی ببین کجا رو واسه قایم شدن پیدا کردی   دالی موشه ...
11 مهر 1392

فیتیله و عموقناد

دخملی تو جشنواره تابستانی قشم دوباره عموقناد اومده بود قشم و قرار بود شما برید و باهاشون عکس داشته باشید ولی برعکس شد مامانی حوصله نداشت شما رو ببره و بابایی باهاشون عکس گرفت چون عموقناد رفت بود مغازه بابایی و رفت پشت ویترین و با بابایی عکس گرفت البته با آقاجونی برده بودش مغازه بابایی بریم عکس بابایی رو ببینیم یکم بخندیم تو وبلاگ شاینا عشقی عکس بابایی     اینم بابایی و عمو قناد تو مغازه بابایی ( چه جالب من الان دیدم رو ویترین مغازه بابایی روزنامه آقاجونی هم هست ) خخخخخخخخخخخخخخخ ...
11 مهر 1392

بابلسر

دخملی رفته بودیم تهران با دوستای بابایی رفتیم شمال این دفعه رفتیم بابلسر و دست بر قضا ویلامون استخر داشت شما و دوستاتون و دوستای بابایی کلی شنا کردین شما هم با اون مایوی خوشکلت کلی کیف کردی عروسکم یعنی میخوام بگم شما تو شمال خیلی خانم بودی فقط دو روز آخر غذای شما تموم شد و شما ساز مخالف رو زدی گلم ولی خیلی بهت خوش گذشت دیر میخوابیدی دیر بلند میشدی هی آب بادی ( ب قول خودت ) هی تو حیاط مگه میشد تو رو از حیاط آورد بیرون ولی خوشبختانه به دلیل وجود چندین همراه که هر کدوم چند دقیقه شما رو نگه میداشتن شما مدام تو حیاط بودی و کلی بهت خوش میگذشت بریم عکسا رو ببینیم   شنا عشقی در حال شنا کردن شاینا و باباش مامانی فقط بگ...
11 مهر 1392

پیانو

دخملم میخواد در آینده یه موزیسین معروف بشه اینقدر به موسیقی علاقه داری که خدا میدونه هر آهنگی رو بهش دقیق نمیشی ولی با هر آهنگی میرقصی و دست ما رو هم میگیری که همراهیت کنم قربونت بشم قرتی خانم   بریم ادامه مطلب ببینیم چجوری عشقی پیانو میزنه   اینم دو عشقیای من ...
9 مهر 1392

شیک

چقدر تو شیکی مامانی شیک و خوشمزه قربون ژست گرفتنت عسیسممممممممممممممممممممممممممممممم ...
9 مهر 1392

بیلیارد

دخملی داره رفتیم تهرون یه مدتی نبودیم و چقدر این دفعه خوش گذشت و شما واقعا تغییر کرده بودی و خیلی خانم شده بودی بریم چند تاعکس ببینیم   بریم ادامه مطلب پارمیس و شاینا   پارمیس و شاینا و امیرعلی یعنی یه عکس درست و حسابی نتونستیم ازتون بگیریم   اینم یه عکس سه نفری دیگه یعنی پارمیس به زور تو رو نگه داشت که یه عکس بگیریم   ...
9 مهر 1392